پنج شنبه 18 تير 1394 ساعت |
بازدید : 338 |
نویسنده :
Amir Kalhur
| ( نظرات )
فروغ پرسید: " کی ازدواج می کنیم؟! " گفتم : " اگر ازدواج کردیم، دیگر به جای تو باید به: قبض های آب و برق و تلفن و قسط های عقب افتاده ی بانک و تعمیر کولر آبی و بخاری و آبگرمکن و اجاره نامه و اجاره نامه و اجاره نامه و شغل دوم و سوم و دویدن دنبال یک لقمه نان، از کله ی سحر تا بوق سگ و گرسنگی و جیب های خالی و خستگی و کسالت و تکرار و تکرار و تکرار و مرگ فکر کنم ... و تو به جای عشق باید به دنبال آشپزی و خیاطی و جارو و شستن و خرید و مهمانی و نق ونوق بچه و ماشین لباسشویی و جاروبرقی و اتو و فریرز و فریزر و فریزر باشی ... هر دومان یخ می زنیم! بیشتر از حالا پیش همیم ولی کمتر از حالا همدیگر رو می بینیم! نمی توانیم ببینیم ... فرصت حرف زدن با هم را نداریم ؛ در سیاله ی زندگی دست و پا می زنیم ، غرق می شویم و جز دلسوزی برای یکدیگر کاری از دستمان ساخته نیست ... " عشق " از یادمان می رود و " گرسنگی " جایش را می گیرد! " عشق روی پیاده رو | مصطفی مستور
پنج شنبه 18 تير 1394 ساعت |
بازدید : 693 |
نویسنده :
Amir Kalhur
| ( نظرات )
نفسم بند نفسهای کسی هست که نیست... بی گمان در دل من جای کسی هست که نیست... غرق رویای خودش پشت همین پنجره ها... شاعری محو تماشای کسی هست که نیست... درخیالم وسط شعر، کسی هست که هست... شعر آبستن رویای کسی هست که نیست... کوچه در کوچه به دستان تو عادت می کرد... شهری از خاطره منهای کسی هست که نیست... مثل هر روز نشستم سر میزی که فقط... خستگی های من و چای کسی هست که نیست... زیر باران دو نفر،، کوچه ، به هم خیره شدن... مرگ این خاطره ها پای کسی هست که نیست...
پنج شنبه 18 تير 1394 ساعت |
بازدید : 226 |
نویسنده :
Amir Kalhur
| ( نظرات )
من پیر شدم ،دیر رسیدی،خبری نیست مانند من آسیــمه سر و دربـدری نیست بســـیـار برای تـو نـوشـتـم غـم خـود را بســـیـار مرا نامه ،ولی نامه بری نیست یک عمر قفس بست مسیر نفســــم را حالا که دری هست مرا بال و پری نیست...